لگو کلاسیک مدل اقیانوس (11018)
داستان لگو (Lego)
-
سفارش بزرگ
اونها سخت برای تداوم تولید محصولاتشون تلاش کردند و در نهایت آوازهی اسباببازیهای چوبیشون با بالاترین کیفیت در همهجا پیچیده بود. در این زمان بود که اوله یک سفارش بزرگ از یک عمده فروش دریافت کرده بود. سفارشی که میتونست آیندهی اوله رو دگرگون کند. حالا کلی کار برای اون کارگاه کوچیک جور شده بود و اوله میتونست دوباره کارگرهاش رو استخدام کند. اونها شبانه روز کار کردن تا سفارشات رو آماده کنن تا اون فروشنده بتونه قبل از کریسمس اسباببازیها رو بگیرد. در اواسط کار، اوله نامهای از سفارشدهنده دریافت کرد که اعلام ورشکستگی کرده و دیگه نمیتونست پول اسباببازیهایی که سفارش داده بود رو پرداخت کند.
-
فروش محصولات
هرچند این اتفاق خیلی بدی بود اما اوله هم کسی نبود که پا پس بکشد. بنابراین تصمیم گرفت خودش شروع به فروش محصولاتش کند. اوله ماشین رو پر از اسباببازی کرد و راه افتاد. با اینکه سازندهی خیلی خوبی بود اما فروشندهی خوبی نبود چون دوست نداشت از خودش تعریف کنه یا بگه که اسباببازیها با چه دقتی ساخته شدند. اما باید هرکاری میکرد تا اونها رو به فروش برساند. در نهایت موفق شد تمام اسباببازیها رو بفروشد. به اندازهای که امیدوار بود پول به دست نیاورد. اما خانواده اش سر و سامان گرفتن و برای کریسمس غذا داشتند.
-
انتخاب اسم
مدتی گذشت و اسباببازیها به اون سرعت که انتظار داشت فروش نمی رفتند. اوله با خودش فکر کرد شاید بهتر باشه یک اسم خوب برای شرکت انتخاب کند. در زبان دانمارکی به بازی خوب میگفتن لگ گوت. با کمی تغییر اسم لگو برای شرکت انتخاب کرد. اسم لگو مورد استقبال قرار گرفت و کم کم اوضاع شرکت رو به پیشرفت رفت.
-
دستگاه پرس پلاستیک
کم کم کارخونهی لگو رونق گرفت و اوله دنبال چالشهای جدید بود. یک روز به کوپنهاگن رفت تا دستگاه صنعتی جدیدی که وارد دانمارک شده بود رو ببیند. این ماشین یک دستگاه مخصوص پرس پلاستیک بود و اوله خیلی از اون خوشش اومده بود و یک قطعه تستی پلاستیکی که شکل آجرهای لگوی امروزی بود رو هم با خودش برداشته بود.
-
تیکه آجر پلاستیکی
وقتی بالاخره ماشین فشردهسازی پلاستیک رو خرید، اوله شروع به ساخت خرس و موشهای کوچولو کردش. اما هنوز اون تیکههای آجر پلاستیکی که روز اول گرفته بود رو داشت. یک چیزی در اون وجود داشت که اوله نمیتونست بیخیالش شود. و با این که هیچکس نمیتونست پتانسیلی در اون قطعه ببینه، اوله تصمیم گرفت که اونها رو دوباره طراحی کنه و ازشون اسباببازیهایی شبیه به لگوهای امروزی تولید کند.
-
فرودگاه لگو
سال 1960 اما این موفقیتها برای گادفرد کافی نبود و اون نقشههای بزرگتری هم داشت. حالا میخواست یک فرودگاه بسازه. اینطوری فروش محصولاتش به تمام دنیا آسونتر می شد. سه سال بعد فرودگاه بیلاند افتتاح شد. مهمونها و واسطههای تجاری که به شرکت سر میزدن همیشه دوست داشتن قسمت مدلسازی رو ببینن. کم کم اونقدر اونجا شلوغ شد که کارکنانش نمیتونستن به راحتی به کارشون برسن.
-
پارک لگو یا لگولند
گادفرد فهمیده بود که باید یک کاری از این بابت بکنه. اون احتیاج به یک جای بزرگتر داشت تا مدلهای لگو رو به نمایش بذاره. بنابراین اولین پارک لگو یا لگولند با هدف داشتن 100 هزار بازدیدکننده در سال ساخته شد. با این که عدد تخمین زده شده به نظر خیلی زیاد می اومد، همون سال اول 600 هزار نفر بازدیدکننده اومد.